- سر بر کردن ((~. بَ کَ دَ))
- سربلند کردن، سر درآوردن
معنی سر بر کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر بالا کردن، نافرمانی کردن عصیان کردن
سر برآوردن، سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
حفظ کردن
حفظ کردن بیاد سپردن مطلبی را
حفظ کردن و به خاطر سپردن
هم و زن کردن، یک اندازه کردن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، دندیدن، دندش
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن، مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن
Purr, Snore
balbucio
мурлыкать
храпеть
balbuceo
schnurren
schnarchen
paplanina
хропіти
муркотіти
chrapać
mruczeć
белькотіння
gebabbel
ronronar
Geplapper
fare le fusa
russare