جدول جو
جدول جو

معنی سر بر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سر بر کردن
((~. بَ کَ دَ))
سربلند کردن، سر درآوردن
تصویری از سر بر کردن
تصویر سر بر کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرو بر کردن
تصویر سرو بر کردن
((سُ رُ. بَ. کَ دَ))
شاخ برافراشتن، اظهار وجود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر برکردن
تصویر سر برکردن
سر بالا کردن، نافرمانی کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برکردن
تصویر سر برکردن
سر برآوردن، سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن بیاد سپردن مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن و به خاطر سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برابر کردن
تصویر برابر کردن
هم و زن کردن، یک اندازه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غر غر کردن
تصویر غر غر کردن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر پر کردن
تصویر پر پر کردن
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر برآوردن
تصویر سر برآوردن
سر برداشتن، سر بلند کردن، قیام کردن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چر چر کردن
تصویر چر چر کردن
خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن، مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خر خر کردن
تصویر خر خر کردن
Purr, Snore
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ور ور کردن
تصویر ور ور کردن
Babble
دیکشنری فارسی به انگلیسی